بودن راميس با آميتيس در سلف اساتيد، عوارضي داشت كه اين عوارض كم صبر، علاقه فوق العاده اي به خودنمايي داشتند.تنها دو ساعت از بودن راميس و آميتيس در سلف مي گذشت و اكنون اولين عارضه به همراه استاد برنامه نويسي، وارد كلاس شد!
استاد درحاليكه ليست دانشجويان در دستش بود، وارد كلاس شد و اولين كاري كه كرد، چرخاندن نگاه كنجكاوانه اش در ميان دانشجويان دخترش بود و خيلي زود راميس را كنار باران يافت؛ لبخند كمرنگي از سر رضايت زد؛ اما فقط او نبود كه راميس را تشخيص داده بود؛ راميس نيز او را در سلف ديده بود كه كنار چند تن ديگر از اساتيد ايستاده بود و او را نگاه مي كردند و با يكديگر حرف مي زدند. راميس، هرگز چهره اي را كه حتي فقط يكبار ديده بود، فراموش نمي كرد و اكنون به خوبي مي دانست كه استادش، او را بيشتر به چشم دختر رئيس دانشگاه مي بيند تا دانشجويش؛ و... راميس از آن دسته آدمهاي نايابي بود كه نه تنها از اين مسئله سوءاستفاده نمي كرد كه حتي از اين موضوع، خوشش هم نمي آمد.
بودن راميس با آميتيس در سلف اساتيد، عوارضي داشت كه اين عوارض كم صبر، علاقه فوق العاده اي به خودنمايي داشتند.تنها دو ساعت از بودن راميس و آميتيس در سلف مي گذشت و اكنون اولين عارضه به همراه استاد برنامه نويسي، وارد كلاس شد!
استاد درحاليكه ليست دانشجويان در دستش بود، وارد كلاس شد و اولين كاري كه كرد، چرخاندن نگاه كنجكاوانه اش در ميان دانشجويان دخترش بود و خيلي زود راميس را كنار باران يافت؛ لبخند كمرنگي از سر رضايت زد؛ اما فقط او نبود كه راميس را تشخيص داده بود؛ راميس نيز او را در سلف ديده بود كه كنار چند تن ديگر از اساتيد ايستاده بود و او را نگاه مي كردند و با يكديگر حرف مي زدند. راميس، هرگز چهره اي را كه حتي فقط يكبار ديده بود، فراموش نمي كرد و اكنون به خوبي مي دانست كه استادش، او را بيشتر به چشم دختر رئيس دانشگاه مي بيند تا دانشجويش؛ و... راميس از آن دسته آدمهاي نايابي بود كه نه تنها از اين مسئله سوءاستفاده نمي كرد كه حتي از اين موضوع، خوشش هم نمي آمد.