جلوي ميز آرايشش نشسته بود و در حاليكه آرايشش را پاك مي كرد، در افكارش غوطه ور بود:" براي اينكه حسابشونو برسم، كافيه يه جوري به باران بفهمونم كه راميس، مي خواسته ماشينشو از او پنهان كنه و عارش مي شده او رو سوار ماشينش كنه؛ اينجوري دعواشون مي شه و همه بچه ها جريانو مي فهمن و هم از راميس بدشون مياد كه اينقد خسيس و ازخودراضيه، هم اون دو تا رابطه شون به هم مي خوره!... فقط نمي دونم چه جوري بارانو از چشم همه بندازم!... شايدم نيازي نباشه كاري بكنم!... خود باران، با بچه ها خيلي نمي جوشه و اگه از راميس هم ببره، كاملاً تنها مي شه!... تنها مسئله مهمي كه اين وسط باقي مي مونه، اينه كه چه جوري اينكارو بكنم كه كسي نفهمه همه چي زير سر من بوده و وجهه ي خودم خراب نشه!... بايد چند تا از بچه ها رو بندازم وسط كه همه چي اتفاقي به نظر بياد، نه اينكه همه بفهمن، من برا انتقام نقشه كشيدم!... منم هنوز خيلي با بچه ها، صميمي نيستم،... اما به نظر مياد فريبا هم بدش نمياد، اين دو تا رو بزنه و فكراي خوبيم به سرش مي زنه!... بذار ببينم نظر اون چيه!" و موبايلش را برداشت و شماره فريبا را گرفت.
جلوي ميز آرايشش نشسته بود و در حاليكه آرايشش را پاك مي كرد، در افكارش غوطه ور بود:" براي اينكه حسابشونو برسم، كافيه يه جوري به باران بفهمونم كه راميس، مي خواسته ماشينشو از او پنهان كنه و عارش مي شده او رو سوار ماشينش كنه؛ اينجوري دعواشون مي شه و همه بچه ها جريانو مي فهمن و هم از راميس بدشون مياد كه اينقد خسيس و ازخودراضيه، هم اون دو تا رابطه شون به هم مي خوره!... فقط نمي دونم چه جوري بارانو از چشم همه بندازم!... شايدم نيازي نباشه كاري بكنم!... خود باران، با بچه ها خيلي نمي جوشه و اگه از راميس هم ببره، كاملاً تنها مي شه!... تنها مسئله مهمي كه اين وسط باقي مي مونه، اينه كه چه جوري اينكارو بكنم كه كسي نفهمه همه چي زير سر من بوده و وجهه ي خودم خراب نشه!... بايد چند تا از بچه ها رو بندازم وسط كه همه چي اتفاقي به نظر بياد، نه اينكه همه بفهمن، من برا انتقام نقشه كشيدم!... منم هنوز خيلي با بچه ها، صميمي نيستم،... اما به نظر مياد فريبا هم بدش نمياد، اين دو تا رو بزنه و فكراي خوبيم به سرش مي زنه!... بذار ببينم نظر اون چيه!" و موبايلش را برداشت و شماره فريبا را گرفت.