" يه نگاه به خواهرت بنداز! آميتيس، يه دكتر و استاد موفقه! و من واقعاً تحسينش مي كنم!... داره براي دوره تخصصش هم آماده مي شه!..." اينها زيباترين جملاتي بود كه بعد از مدتها، آميتيس شنيده بود و اكنون درون ذهنش، مداوم آنها را تكرار مي كرد. چه عالي كه از نظر پدرشان، او بر راميس، برتري داشت! خب، اين ديدگاه، كاملاً منصفانه و عادلانه و واقع بينانه بود! همه چيز آميتيس بر راميس، برتري داشت و انگار پدرشان نيز اينرا مي دانست! تنها نكته غيرعادلانه اين بود كه پدرشان، وقت و توجه و انرژي و پولش را هدر مي داد كه عقب افتادگيهاي راميس را جبران كند. اگر او همه اين سرمايه ها را صرف آميتيس مي كرد، نتيجه هاي شگفت انگيزي را به دست مي آوردند! شايد بهتر بود، آميتيس راهي مي يافت كه بتواند غيرمستقيم، اين مسئله را به پدرشان گوشزد كند و همه چيز را با هم در مسير درست قرار دهند! راميس، اشتباهات زيادي مي كرد، اما آميتيس نيز بايد كاملاً محتاطانه عمل مي كرد. بالأخره پدرشان، پدر راميس، نيز بود و كاملاً مشخص بود كه راميس را نيز با وجود همه كمبودها و شكستهايش، دوست داشت و برايش از هيچكاري دريغ نمي كرد.
" يه نگاه به خواهرت بنداز! آميتيس، يه دكتر و استاد موفقه! و من واقعاً تحسينش مي كنم!... داره براي دوره تخصصش هم آماده مي شه!..." اينها زيباترين جملاتي بود كه بعد از مدتها، آميتيس شنيده بود و اكنون درون ذهنش، مداوم آنها را تكرار مي كرد. چه عالي كه از نظر پدرشان، او بر راميس، برتري داشت! خب، اين ديدگاه، كاملاً منصفانه و عادلانه و واقع بينانه بود! همه چيز آميتيس بر راميس، برتري داشت و انگار پدرشان نيز اينرا مي دانست! تنها نكته غيرعادلانه اين بود كه پدرشان، وقت و توجه و انرژي و پولش را هدر مي داد كه عقب افتادگيهاي راميس را جبران كند. اگر او همه اين سرمايه ها را صرف آميتيس مي كرد، نتيجه هاي شگفت انگيزي را به دست مي آوردند! شايد بهتر بود، آميتيس راهي مي يافت كه بتواند غيرمستقيم، اين مسئله را به پدرشان گوشزد كند و همه چيز را با هم در مسير درست قرار دهند! راميس، اشتباهات زيادي مي كرد، اما آميتيس نيز بايد كاملاً محتاطانه عمل مي كرد. بالأخره پدرشان، پدر راميس، نيز بود و كاملاً مشخص بود كه راميس را نيز با وجود همه كمبودها و شكستهايش، دوست داشت و برايش از هيچكاري دريغ نمي كرد.